دوشنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۸
پس از گذشت نزدیک به یک سال از تاسیس فرشگرد، سرانجام فرشگرد به عنوان یک نهاد غیرانتفاعی با نام :
“بنیاد فرشگرد” در آمریکا به صورت قانونی ثبت شد. پیش از آنکه به لزوم ثبت فرشگرد و پیامدهای آن بپردازیم، بجاست که کارنامه یک ساله آن را مرور کنیم.
تلاشهای فرشگرد از آغاز بر سه محور متمرکز بوده است :
محور نخست – ارتباط با شبکههای محلی در ایران
بنیانگذاران فرشگرد از آغاز بدین نکته واقف بودند که به دلایل امنیتی، همگی در خارج از کشور به سر میبرند و فعالیت مستقیم درون ایران برایشان مقدور نیست. لذا کوشیدند در بنیان نهادن فرشگرد از دو خوشخیالی و توهم پرهیز کنند.
اول آنکه چون جمهوری اسلامی با مشکلات فراوان داخلی و خارجی روبرو و تحت فشار است، به خودی خود و بدون به میدان آمدن مردم فروخواهد پاشید. پس نیازی به تلاش برای براندازی نیست و تنها باید منفعلانه منتظر ماند تا جمهوری اسلامی خود به خود سرنگون شود و فقط برای دوران انتقالی پس از جمهوری اسلامی برنامهریزی کرد.
دوم آنکه گروه یا گروههایی از خارج از کشور میتوانند براندازی کنند یا جزئیات آن را شهر به شهر یا محله به محله مدیریت نمایند. پیچیدگیها و پراکندگیهای جغرافیایی یک جامعه ۸۰ میلیونی همچون ایران، مدیریت محلی جنبشهای مردمی را بسیار دشوار و چه بسا محال میکند. براندازی (انقلاب) به ذات خود جنبشی ارگانیک و جوشیده از بطن مردم است.
راه بین آ بینی که از هر دو، توهم بپرهیزد و واقعبینانه به امر براندازی در ایران کمک کند، ارتباط برقرار کردن با شبکهها و هستههای محلی براندازی است که به صورت خودجوش در ایران شکل گرفته و میگیرند: شبکههای دانشجویی، صنفی (کارگران، رانندگان اتوبوس، کامیونداران، معلمان) و هممحلیها. این ارتباط که به دلایل امنیتی معمولا به صورت گمنام صورت میگیرد، پس از جلب اعتماد دوطرفه میتواند به جا انداختن شعارها و در نهایت جهت دادن به گفتمان (پارادایم) براندازی بینجامد و مفید باشد. همچنین، از آنجا که هستههای پراکنده محلی درون ایران به دلیل محذوریتهای امنیتی نمیتوانند آزادانه با یکدیگر تماس گیرند، گروههای پشتیبانی همچون فرشگرد میتوانند واسطه انتقال دانش و تجربیات میان آنها شوند.
محور دوم – ارتباط با دولتمردان و سیاستگذاران و کارشناسان غربی
رسانههای جهانی نمیتوانند آزادانه در ایران فعالیت کنند. خبرنگاران غربی در ایران به شدت تحت کنترل وزارت ارشاد و اطلاعات هستند و سایهوار تعقیب میشوند. به مجرد آنکه اخبار یا تحلیل منفی از ایران به بیرون بفرستند، دچار مشکل امنیتی شده، ویزایشان تمدید نمیشود یا گاه به گروگان گرفته میشوند. لذا شگفتآور نیست که دستگاه پروپاگاندای جمهوری اسلامی توانسته به صورت سامانمند (سیستماتیک) اخبار دروغ را درباره ایران و جامعه ایران در رسانهها و همچنین نزد سیاسگذاران و کارشناسان غربی جا بیندازد. شکستن این شبکه درهم تنیده از دروغها آسان نیست.
برای مثال، قانع کردن مخاطب (بویژه کارشناس) غربی که شاهزاده رضا پهلوی و آرمان مشروطهخواهی از اقبال بینظیری در میان اقشار گوناگون ملت ایران برخوردار است، کار پیش پا افتادهای نیست. باید صدها ویدئو و شواهد از تجمعات و شعارنویسیهای اخیر در ایران گردآوری و بایگانی شود، و تحلیل آماری روی آن صورت بگیرد، تا بتواند مورد استناد علمی قرار گیرد. در این راه ارتباط با پژوهشکدهها و اتاقهای فکر در آمریکای شمالی و اروپا به اندازه ارتباط با دستگاههای دولتی (همچون وزارت امور خارجه و سنا) میتواند راهگشا باشد.
اگر حقایق درباره جامعه ایران به استراتژیستهای جهانی منتقل شود، تازه میتوان امیدوار بود که بتوان بر سیاستهای جهانی به سود مردم ایران (و نه حکومت) تاثیر گذاشت.
محور سوم – ایجاد توافق و همکاری میان اپوزیسیون
باوری خامتر از این ممکن نیست که تصور کنیم یک گروه محدود از فعالان سیاسی میتواند به تنهایی و بدون همکاری با دیگر نیروها اهریمن جمهوری اسلامی را براندازد. از اینرو فرشگرد ارتباط و همکاری مستمر با دیگر نیروهای اپوزیسیون برانداز را از وظایف خود میداند. در این سالها دو عامل از موانع ایجاد همبستگی میان اپوزیسیون بوده است.
نخست اینکه در غیاب انتخابات آزاد و صندوقهای رای، سنجش وزن و پایگاه اجتماعی نیروهای اپوزیسیون در تبعید ممکن نیست، لذا “لاف در غربت” آسان است و هر گروهی چه باسابقه چه نوظهور میتواند ادعا کند که از بیشترین پایگاه اجتماعی در ایران برخوردار است و با استناد به این وزن اجتماعی فرضی، سهمخواهی کند.
دومین عامل تلاش برای گرد هم آوردن همه یا اغلب نیروهای اپوزیسیون در یک ساختار (تحت عنوان یک سازمان یا شورا) است، ساختاری که مثلا یک دبیر، سخنگو و شمار مشخصی معاون و مسئول داشته باشد. از آنجا که امکان رجوع به صندوقهای رای عمومی ممکن نیست، معمولا رقابت بر سر همین عناوین عمدتا بر روابط و زدوبند میان افراد و گروهها تکیه میکند، موجب تنش میشود و ساختار پس از مدتی از هم فرو میپاشد. لذا آشکار نیست که گرد هم آوردن گروههای اپوزیسیون در یک ساختار واحد ممکن یا حتی مطلوب باشد.
آنچه نیاز داریم آنست که نیروهای اپوزیسیون برانداز بر سر چارچوب و اصولی پایهای و همچنین چشمانداز و نقشه راهی برای آینده، بویژه برای دوران انتقالی پس از براندازی جمهوری اسلامی تا روی کار آمدن نظام سیاسی نوین، به توافق برسند. برشمردن و تدوین اصول پایهای برای توافق چندان دشوار نیست، اصولی همچون سکولاریسم، پایبندی به حقوق بشر، دموکراسی، حفظ تمامیت ارضی و غیره. اینها اصولی است که اغلب گروههای اپوزیسیون دست کم در حرف قبول دارند، پس در اعلام رسمی پایبندی به آنها نباید مانعی فرا راهشان باشد.
بخش بحثبرانگیزتر، نقشه راه برای دوران انتقالی پس از براندازی است. اما اگر به جای حساسیت روی افراد و طمع برای تقسیم پست و مقام و غنائم پیش از کسب پیروزی، بر ساختارهای مورد نیاز در دوران انتقالی تمرکز کنیم، رسیدن به توافقی کلی و اصولی برای دوران انتقالی ناممکن نخواهد بود.
فرشگرد گرچه در هر سه محور پیشرفتهایی داشته است، هنوز راه درازی تا کارنامه رضایتبخش در این سه محور دارد. یکی از موانع پیشرفت در این راه تاکنون ثبت نشدن قانونی فرشگرد بوده است. برای مثال، یکی از راههای عملی تاثیرگذاری بر افکار مخاطبان غربی برگزاری تجمعات در مکانهای عمومی است. در بیشتر کشورهای دموکراتیک، چنین تجمعاتی آزاد است، لیکن به مجوز شهرداری یا پلیس شهر نیاز دارد.
برای گرفتن مجوز و پرهیز از مسئولیتهای قانونی در صورت آسیب رسیدن به اشخاص یا اموال عمومی، معمولا باید یک نهاد (شخصیت حقوقی) به جای فرد (شخصیت حقیقی) مجوز را درخواست کند. همچنین برای کارهایی همچون گرفتن مشاوره حقوقی از وکلا یا جذب کمکهای مردمی، داشتن یک بنیاد غیرانتفاعی ثبت شده بیگمان کاراتر از کار با حسابهای شخصی افراد داوطلب است. در برگزاری گردهماییها و نشستهای میان اپوزیسیون و کارشناسان غربی نیز، بنیادی که شخصیت حقوقی مستقلی از اعضاء داشته باشد، کارگشاست .
در پایان شایان ذکر است که ثبت قانونی فرشگرد تناقضی با ماهیت شبکهای آن ندارد و از قضا تقویتکننده آن نیز هست. در واقع بنیاد فرشگرد به عنوان یک نهاد قانونی، امکانات حقوقی و مالی و لجستیکی لازم برای شبکهسازی را در اختیار فرشگرد میگذارد و تواناییهایی بدان میبخشد که از مجموعهای از داوطلبان پراکنده در جای جای جهان بیشتر است
Kommentare